خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشنهاد کردن
2 . در نظر داشتن
3 . منتصب شدن
[فعل]
proposer
/pʀɔpoze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: proposé]
[حالت وصفی: proposant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پیشنهاد کردن
پیشنهاد دادن
مترادف و متضاد
présenter
suggérer
proposer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی پیشنهاد دادن
1. Il lui a proposé une boisson.
1. به او پیشنهاد یک نوشیدنی داد.
2. Je voudrais vous proposer une sortie, Agnès.
2. میخواستم به شما پیشنهاد رفتن به بیرون [گردش] را بدهم، "آنیس".
proposer quelque chose
چیزی را پیشنهاد دادن
1. Elle propose mille euros pour cet ordinateur.
1. او برای این کامپیوتر هزار یورو پیشنهاد میدهد.
2. Quelle solution proposez-vous ?
2. چه راهحلی را پیشنهاد میدهید؟
proposer de faire quelque chose
پیشنهاد انجام کاری را دادن
1. Je te propose de croire en moi.
1. به تو پیشنهاد میکنم که به من اعتماد کنی.
2. Proposez-lui de faire attention à toi.
2. بهش پیشنهاد بدهید به تو توجه کند.
2
در نظر داشتن
برنامه داشتن
(se proposer)
مترادف و متضاد
envisager
projeter
se proposer de faire quelque chose
انجام برنامهای را در نظر داشتن
1. Elle se propose d'annoncer sa candidature dès demain.
1. او در نظر دارد که کاندیدا شدنش را از فردا اعلام کند.
2. Je me propose de continuer mes études.
2. در نظر دارم که تحصیلاتم را ادامه بدهم.
3
منتصب شدن
پستی دارا شدن
(se proposer)
se proposer pour le poste
در پستی منتصب شدن
1. Elle s'est proposée pour le poste de caissière.
1. او در پُست صندوقداری منتصب شد.
2. Je me propose pour le poste de traduction.
2. در پست مترجمی منتصب میشوم.
تصاویر
کلمات نزدیک
propos
proportionner
proportionnelle
proportionnel
proportion
proposition
propre
proprement
propreté
propriétaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان