خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یک چهارم
[اسم]
le quart
/kaʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: quarts]
1
یک چهارم
ربع
1.Je reviens dans un quart d'heure.
1. تا یک ربع (دیگر) برمی گردم.
2.Les adolescents représentent environ le quart de la population.
2. حدودا یک چهارم جمعیت نوجوانان هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
quarantième
quarante-huit
quarante-cinq
quarante
quarantaine
quart de gallon
quart-arrière
quart-monde
quart-temps
quarteback
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان