خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاسخ دادن (به)
2 . اعتراض کردن (به)
3 . مناسب بودن (با)
4 . کار کردن
5 . تضمین کردن
6 . به همدیگر جواب آواز دادن
[فعل]
répondre
/ʀepɔ̃dʀ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: répondu]
[حالت وصفی: répondant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پاسخ دادن (به)
جواب دادن (به)
مترادف و متضاد
répliquer
demander
interroger
questionner
1.Je lui ai posé la question, mais elle n'a pas encore répondu.
1. از او سوال کردم، اما هنوز جواب ندادهاست.
répondre oui/non...
جواب بله/خیر... دادن
1. Il m'a répondu qu'il viendrait.
1. به من جواب داد که شاید بیاید.
2. Répondez « oui » ou « non ».
2. یا جواب «بله» بدهید یا «خیر».
répondre à quelque chose
به چیزی جواب دادن
1. Cet artiste répond toujours personnellement aux lettres de ses admirateurs.
1. این هنرمند همیشه به نامههای طرفدارانش شخصاً جواب میدهد.
2. Il est difficile de répondre à cette question.
2. جوابدادن به این سوال سخت است.
3. Jean, nous devons répondre à cette invitation.
3. ژان، ما باید پاسخ این دعوت را بدهیم.
répondre à quelqu'un
به کسی پاسخ دادن
1. L'acteur ne répond pas à des critiques.
1. بازیگر به منتقدان پاسخ نمیدهد.
2. La police a répondu au journaliste.
2. پلیس به روزنامهنگار پاسخ داد.
répondre à une affection/une gentillesse...
جواب محبت/لطف... را دادن
1. Elle a toujours répondu à mon affection.
1. او همیشه جواب محبت مرا دادهاست.
2. Notre voisine répond toujours à la gentillesse de ma mère.
2. همسایهمان همیشه جواب لطف مادرم را میدهد.
2
اعتراض کردن (به)
در جواب (چیزی) درآمدن
مترادف و متضاد
objecter
protester
répliquer
riposter
1.Les élèves ne doivent pas répondre.
1. دانشآموزان نباید حاضرجوابی بکنند.
répondre à quelque chose
به چیزی اعتراض کردن [در جواب چیزی درآمدن]
1. Ne réponds pas à ce que je te dis.
1. به هر چی که بهت میگویم اعتراض نکن. [در جواب حرفهایم در نیا.]
2. Que réponds-tu à cela ?
2. به این چه اعتراضی داری بکنی؟
3
مناسب بودن (با)
ربط داشتن (با)
مترادف و متضاد
convenir
correspondre
répondre à quelque chose
به چیزی ربط داشتن
1. Ça répondait à tout ce que tu penses.
1. این با هر آنچه که فکر میکنی، ربط داشت.
2. Cela répond à notre attente.
2. آن به انتظار ما ربط داشت.
نکته
در این معنی، فعل گذراست با مفعول غیر مستقیم.
4
کار کردن
واکنش نشان دادن
مترادف و متضاد
obéir
réagir
1.L'ordinateur ne répondait pas.
1. کامپیوتر کار نمیکرد.
2.Les freins ne répondent plus.
2. ترمزها کار نمیکنند.
نکته
در این معنی، فعل گذراست بدون مفعول.
5
تضمین کردن
مترادف و متضاد
garantir
répondre de quelque chose
چیزی را تضمین کردن
1. Je réponds de lui.
1. من او را تضمین میکنم.
2. Je réponds de son honnêteté.
2. من صداقت او را تضمین میکنم.
نکته
در این معنی، فعل گذراست با مفعول غیر مستقیم.
6
به همدیگر جواب آواز دادن
به یکدیگر جواب آواز دادن
(se répondre)
1.La flûte et les guitares se répondent.
1. فلوت و گیتارها جواب آواز به هم میدهند.
2.Nous nous répondons en chantant.
2. هنگام آواز به همدیگر جواب آواز میدهیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
répondeur
répondant
répliquer
réplique
répit
réponse
répressif
répression
réprimande
réprimander
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان