خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیادهگردی
[اسم]
la randonnée
/ʀɑ̃dɔne/
غیرقابل شمارش
مونث
1
پیادهگردی
(پیادهروی طولانی در خارج از شهر)
1.En randonnée, je préfère marcher librement.
1. در پیادهگردی، من ترجیح میدهم که آزادانه قدم بزنم.
2.J'aime les randonées en famille.
2. من پیادهگردی خانوادگی را دوست دارم.
faire de la randonnée
پیادهگردی کردن
une randonnée à vélo/cheval...
پیادهگردی با دوچرخه/اسب...
Des vêtements et des bottes pour la randonnée à cheval sont disponibles gratuitement sur place.
لباس و چکمههای اسبسواری [پیادهگردی با اسب] به صورت رایگان در محل در دسترس هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
randonneur
rancœur
rancunier
rancune
ranch
rang
rangement
ranger
rangé
rangée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان