خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرفتن
2 . جبران کردن
[فعل]
rattraper
/ʀatʀape/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rattrapé]
[حالت وصفی: rattrapant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گرفتن
رسیدن به
1.L'enfant a rattrapé le chien sur le trottoir.
1. بچه در پیادهرو به سگ رسید.
2.Le voleur s'échappe, vite, rattrapez-le !
2. دزد فرار کرد، سریع، بگیریدش!
2
جبران کردن
1.Je vais étudier cette fin de semaine pour rattraper le temps perdu.
1. من برای جبران کردن زمان از دست رفته، این آخر هفته مطالعه خواهم کرد.
2.Le comptable a rattrapé les erreurs de son collègue.
2. حسابدار اشتباهات همکارش را جبران کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rattrapage
rattacher
rattachement
ratp
raton
rature
raturer
raté
rauque
ravage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان