1 . گرفتن 2 . جبران کردن
[فعل]

rattraper

/ʀatʀape/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rattrapé] [حالت وصفی: rattrapant] [فعل کمکی: avoir ]

1 گرفتن رسیدن به

  • 1.L'enfant a rattrapé le chien sur le trottoir.
    1. بچه در پیاده‌رو به سگ رسید.
  • 2.Le voleur s'échappe, vite, rattrapez-le !
    2. دزد فرار کرد، سریع، بگیریدش!

2 جبران کردن

  • 1.Je vais étudier cette fin de semaine pour rattraper le temps perdu.
    1. من برای جبران کردن زمان از دست رفته، این آخر هفته مطالعه خواهم کرد.
  • 2.Le comptable a rattrapé les erreurs de son collègue.
    2. حسابدار اشتباهات همکارش را جبران کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان