خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (پارچه) راه راه
[اسم]
la rayure
/ʀejyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
(پارچه) راه راه
خط خط
1.Je trouve que ce pull ne te va pas parce que les rayures te grossissent.
1. متوجه شدم که این پلیور به تو نمیآید چون راه راهها تو را چاق میکنند [چاق نشان میدهند].
2.Les zèbres ressemblent à des chevaux avec des rayures noires et blanches.
2. گورخرها به اسبها شباهت دارند با خط خطهای سفید و مشکی.
تصاویر
کلمات نزدیک
rayonner
rayonnement
rayonne
rayonnant
rayonnage
rayé
raz de marée
raz-de-marée
razzia
raï
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان