[فعل]

rayonner

/ʀɛjɔne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: rayonné] [حالت وصفی: rayonnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (اطراف مکانی) گشتن

  • 1.On peut rayonner dans toute la région.
    1. می‌توان در تمام منطقه گشت.
  • 2.Pendant leur séjour, ils ont rayonné autour de Rome.
    2. طی اقامتشان، آنها اطراف "رم" را گشتند.

2 درخشیدن

  • 1.Rayonner de joie
    1. از شادی درخشیدن

3 گسترش یافتن

  • 1.Civilisation qui rayonne dans le monde
    1. تمدنی که در سرتاسر دنیا گسترش می‌یابد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان