خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرد شدن
2 . سرد کردن
3 . دلسرد کردن
4 . سرما خوردن
5 . سرد شدن
[فعل]
se refroidir
/ʁəfʁwadˈiʁ/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: refroidi]
[حالت وصفی: refroidissant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
سرد شدن
خنک شدن
1.Le temps se refroidit.
1. هوا سرد میشود.
2
سرد کردن
خنک کردن
(refroidir)
1.Refroidir légèrement
1. به آرامی سرد کردن
3
دلسرد کردن
مایوس کردن
(refroidir)
1.Son accueil nous a refroidis.
1. برخوردش ما را دلسرد کرد.
4
سرما خوردن
1.N'attends pas dehors, tu vas te refroidir.
1. بیرون نایست، سرما میخوری.
5
سرد شدن
(refroidir)
1.Mange, ça va refroidir.
1. بخور، سرد میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
refrain
refoulé
refouler
refoulement
reformer
refroidissement
refréner
refuge
refus
refuser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان