خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرامش
2 . استراحت
3 . مرخصی
4 . (ارتش) فرمان آزاد
[اسم]
le repos
/ʁəpo/
قابل شمارش
مذکر
1
آرامش
آسایش
1.Ce grave problème lui ôte tout repos.
1. این مشکل حاد آسایش را از او ربود.
2
استراحت
1.Après une dure journée de travail, il a profité d'un repos.
1. بعد از یک روز (کامل) سخت کاری، او از یک استراحت بهره جست.
2.Tous ses muscles sont au repos.
2. تمام ماهیچهها در (حالت) استراحت هستند.
3
مرخصی
1.Une heure de repos l'après-midi
1. عصر را یک ساعت مرخصی گرفتن
4
(ارتش) فرمان آزاد
آزاد، راحتباش
1.repos !
1. آزاد!
تصاویر
کلمات نزدیک
reporter
reportage
report
replâtrer
replonger
reposant
repose-pieds
repose-tête
reposer
repoussant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان