خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نماینده
[اسم]
le représentant
/ʀ(ə)pʀezɑ̃tɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: représentants]
[مونث: représentante]
1
نماینده
1.Chaque groupe envoie un représentant à la réunion.
1. هر گروه یک نماینده به جلسه میفرستد.
2.Les représentants de plusieurs pays ont participé au déjeuner.
2. نمایندگان کشورهای مختلف در (ضیافت) ناهار شرکت کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
représailles
reprogrammer
reproduire
reproduction
reproducteur
représentant de commerce
représentatif
représentation
représenter
reptile
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان