خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (از هم) جدا شدن
2 . جدا کردن
[فعل]
se séparer
/sepaʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: séparé]
[حالت وصفی: séparant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
(از هم) جدا شدن
1.Le groupe s'est séparé et chacun a exploré la forêt tout seul.
1. گروه از هم جدا شدند و هرکس به تنهایی در جنگل جستجو کرد.
2.Mes parents se sont séparés il y a deux ans.
2. والدینم دو سال است که از هم جدا شدهاند.
2
جدا کردن
سوا کردن
(séparer)
1.Le mur sépare les deux maisons.
1. دیوار دو خانه را جدا میکند.
2.Pour cette recette, il faut séparer les blancs des jaunes.
2. برای این دستور پخت، باید سفیدههای (تخممرغ) و زردهها را جدا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
séparatisme
séparation
séparable
sépale
séoul
séparé
séparée
séparément
sépia
sépulcre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان