خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سلام کردن
2 . تعظیم کردن
[فعل]
saluer
/salɥe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: salué]
[حالت وصفی: saluant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سلام کردن
سلام دادن
1.Je pense qu'on doit les saluer.
1. به گمانم باید به آنها سلام کنیم.
2.Mon voisin m'a salué quand je suis sorti.
2. همسایهام به من سلام کرد هنگامی که بیرون رفتم.
2
تعظیم کردن
1.Acteur qui salue le public, qui revient en scène et s'incline devant le public, à la fin d'un spectacle.
1. بازیگرانی که به تماشاچیان تعظیم میکنند به صحنه میآیند و در پایان نمایش مقابل تماشاچیان خم میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
salubrité
salubre
salto
saltimbanque
salsifis
salut
salutaire
salutation
salutations distinguées
salvador
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان