خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (فرد) بیخانمان
[اسم]
le SDF
(sans domicile fixe)
/ɛsdeɛf/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: SDF]
[مونث: SDF]
1
(فرد) بیخانمان
بیسرپناه
1.Il y a de plus en plus de SDF dans les grandes villes.
1. بیش از پیش فرد بیخانمان در شهرهای بزرگ وجود دارد.
2.La vieille dame a donné une pièce à un SDF dans la rue.
2. پیرزن اتاقی به فرد بیخانمان در خیابان داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
scénographie
scénariste
scénario
scélérat
scène
se
se battre comme un lion
se brosser les dents
se casser la tête
se coucher avec les poules
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان