خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهم ریختن
2 . تکان دادن
[فعل]
secouer
/s(ə)kwe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: secoué]
[حالت وصفی: secouant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بهم ریختن
منقلب کردن
1.Ce scandale a secoué la communauté.
1. این رسوایی اجتماع را بهم ریخت.
2.La mort de son ami l'a secoué.
2. مرگ دوستش او را منقلب کرد.
2
تکان دادن
بهم زدن
مترادف و متضاد
agiter
1.Il faut secouer le flacon avant usage.
1. قبل از استفاده باید شیشه را تکان دهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
seconder
seconde classe
seconde
secondaire
second
secouer les puces à quelqu'un
secouer quelqu'un ou quelque chose comme un prunier
secourable
secourir
secourisme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان