1 . بهم ریختن 2 . تکان دادن
[فعل]

secouer

/s(ə)kwe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: secoué] [حالت وصفی: secouant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بهم ریختن منقلب کردن

  • 1.Ce scandale a secoué la communauté.
    1. این رسوایی اجتماع را بهم ریخت.
  • 2.La mort de son ami l'a secoué.
    2. مرگ دوستش او را منقلب کرد.

2 تکان دادن بهم زدن

مترادف و متضاد agiter
  • 1.Il faut secouer le flacon avant usage.
    1. قبل از استفاده باید شیشه را تکان دهید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان