خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوگند
2 . عهد
[اسم]
le serment
/sɛʀmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
سوگند
قسم
1.Il a fait le serment.
1. او سوگند خورده است.
2.Le policier a fait le serment de protéger la communauté.
2. مامور پلیس در دفاع از جامعه سوگند یاد کرده است.
2
عهد
پیمان
1.Il a toujours été fidèle à son serment.
1. او همیشه به عهدش وفادار بوده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
seringue
seriner
serin
sergent
serge gainsbourg
sermon
sermonner
serpe
serpent
serpenter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان