خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لبخند زدن
2 . خوش آمدن
3 . روی خوش نشان دادن (استعارهای)
4 . لبخند
[فعل]
sourire
/suʀiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: souri]
[حالت وصفی: souriant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لبخند زدن
sourire (rarement/souvent...)
(بهندرت/معمولاً...) لبخند زدن
1. Cet homme austère sourit rarement.
1. این مرد باشخصیت بهندرت لبخند میزند.
2. Hélène devient vraiment jolie quand elle sourit.
2. "هلن" وقتی لبخند میزند، واقعاً زیبا میشود.
3. Maintenant nous savons pourquoi le patron sourit.
3. اکنون میدانیم چرا رئیس لبخند میزند.
sourire à quelqu'un
به کسی لبخند زدن
1. En l'apercevant, elle lui sourit.
1. او را که دیدیم، به او لبخند میزند.
2. Mon père leur a sourit en mangeant.
2. پدرم هنگام غذا خوردن، به آنها لبخند زد.
2
خوش آمدن
مورد پسند بودن
مترادف و متضاد
enchanter
plaire
déplaire
sourire à quelqu'un
مورد پسند بودن
1. La solution de mon problème sourit à la professeure.
1. چاره مشکلم مورد پسند استاد است.
2. Votre proposition sourit à toute la famille.
2. پیشنهادتان مورد پسند همه اعضای خانواده است.
3
روی خوش نشان دادن (استعارهای)
لبخند زدن
مترادف و متضاد
favoriser
sourire à quelqu'un
به کسی روی خوش نشان دادن
1. La chance sourit toujours à Charlie.
1. شانس همیشه به شارلی لبخند میزند.
2. La fortune sourit aux audacieux.
2. شانس به کچلها روی خوش نشان میدهد! [کچلها خوششانس اند.]
[اسم]
le sourire
/suʀiʀ/
قابل شمارش
مذکر
4
لبخند
تبسم
faire le sourire
لبخند زدن
Le photographe lui demanda de faire son plus joli sourire.
عکاس از او خواست تا زیباترین لبخندش را بزند.
charmer/séduire... avec le sourire
با لبخند مسحور کردن/فریفتن...
1. Le vendeur charme les clients avec son sourire.
1. فروشنده مشتریان را با لبخندش فریب میدهد.
2. Son sourire m'a tout de suite séduit.
2. لبخندش بلافاصله مجذوبم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
souricière
souriceau
souriant
sourdine
sourd-muet
souris
sournois
sous
sous les drapeaux
sous-alimentation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان