خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برتری
[اسم]
la supériorité
/sypeʀjɔʀite/
قابل شمارش
مونث
1
برتری
بالاتر بودن
1.C'est une supériorité qu'il a sur moi.
1. این برتریای است که او نسبت به من دارد.
2.Cette publicité explique la supériorité de cette marque de voiture.
2. این تبلیغات برتری این برند ماشین را توضیح میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
supérieurement
supérieur hiérarchique
supérieur
supérette
suprême
sur
sur le bout de la langue
sur le champ
sur le même plan
sur le pied de guerre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان