1 . تحت نظر گرفتن 2 . سنجیدن
[فعل]

surveiller

/syʀveje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: surveillé] [حالت وصفی: surveillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تحت نظر گرفتن پاییدن، نظارت کردن، حواس (کسی) به (چیزی) بودن

مترادف و متضاد garder
surveiller quelque chose/quelqu'un
چیزی/کسی را تحت نظر گرفتن
  • 1. Les policiers surveillent cet individu louche.
    1. پلیس‌ها این فرد مشکوک را تحت نظر می‌گیرند.
  • 2. Peux-tu surveiller mon sac une minute, s'il te plaît ?
    2. می‌شود لطفاً یک دقیقه حواست به کیف من باشد؟
  • 3. Quand mes parents sortent je dois surveiller ma petite sœur.
    3. وقتی که والدینم بیرون می‌روند؛ من باید از خواهر کوچکم مراقبت کنم.

2 سنجیدن سبک‌سنگین کردن

مترادف و متضاد modérer peser
surveiller quelque chose
چیزی را سبک‌سنگین کردن
  • 1. Depuis cet incident, le ministre a appris à surveiller ses paroles.
    1. پس از آن حادثه، وزیر یاد گرفت که حرف‌هایش را سبک‌سنگین کند.
  • 2. Il faut qu'on surveille la situation.
    2. باید موقعیت را سبک‌سنگین کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان