خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به تعویق انداختن
2 . متوقف کردن
3 . تعلیق کردن
4 . آویزان کردن
5 . آویزان شدن
[فعل]
suspendre
/syspɑ̃dʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: suspendu]
[حالت وصفی: suspendant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به تعویق انداختن
به بعد موکول کردن
1.Il a fait suspendre le cours de maths.
1. او کلاس ریاضیات را به تعویق انداخته است.
2.Le syndicat a accepté la nouvelle offre et suspendu la grève.
2. اتحادیه پیشنهاد جدید را پذیرفته است و اعتصاب را به بعد موکول کرده است.
2
متوقف کردن
1.Suspendre les combats
1. مبارزات را متوقف کردن
3
تعلیق کردن
1.Suspendre un journal
1. روزنامهای را تعلیق کردن
4
آویزان کردن
نصب کردن
1.Suspendre un hamac entre deux arbres
1. ننویی را بین دو درخت آویزان کردن
2.Suspendre un lustre au plafond
2. لوستری را به سقف آویزان کردن
5
آویزان شدن
چسبیدن
(se suspendre)
1.« Les enfants se suspendaient aux jupons de leurs mères.
1. بچهها به دامن مادرانشان چسبیدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
suspecter
suspect
susmentionné
sushi
susciter
suspens
suspense
suspension
suspicieux
suspicion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان