خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلویزیونی
[صفت]
télévisé
/televize/
غیرقابل مقایسه
1
تلویزیونی
1.Il adore les programmes télévisés.
1. او عاشق برنامههای تلویزیونی است.
2.Je regarde toutes les séries françaises télévisées.
2. من همه سریالهای تلویزیونی فرانسوی را نگاه میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
télévision
téléviseur
télévente
télétravailleur
télétravailler
témoignage
témoigner
témoin
téméraire
témérité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان