خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گواهی
2 . گزارش
[اسم]
le témoignage
/temwaɲaʒ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: témoignages]
1
گواهی
شهادت، تصدیق
1.Le témoignage du conducteur a innocenté le suspect.
1. شهادت [گواهی] راننده مظنون را تبرئه کرد.
2.Nous allons maintenant écouter le témoignage de M. Martin.
2. اکنون به شهادت آقای "مارتن" گوش خواهیم داد.
Recueillir des témoignages
شهادت گرفتن
2
گزارش
شرح
un témoignage de la vie/guerre...
شرحی از زندگی/جنگ...
Ce livre est un témoignage de la vie durant la guerre.
این کتاب شرحی از زندگی در دوران جنگ است.
تصاویر
کلمات نزدیک
télévisé
télévision
téléviseur
télévente
télétravailleur
témoigner
témoin
téméraire
témérité
ténacité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان