1 . درو کردن 2 . جمع‌آوری کردن 3 . نابود کردن
[فعل]

moissonner

/mwasɔnˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 درو کردن برداشت کردن

  • 1.Moissonner du colza
    1. کلزا برداشت کردن

2 جمع‌آوری کردن جمع کردن

  • 1.Moissonner des renseignements
    1. اطلاعاتی جمع کردن

3 نابود کردن تخریب کردن

  • 1.La guerre moissonne les vies humaines.
    1. جنگ زندگی انسان‌ها را نابود می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان