[فعل]

اِسْتَلْقَى

فعل ناگذر

1 دراز کشیدن

  • 1.اِسْتَلْقَيْتُ عَلَى الأَرِيكَة.
    بر روی مبل دراز کشیدم.
  • 2.تَعِبَ الفَلَّاحُ فَاسْتَلْقَى تَحْتَ شَجَرَة.
    کشاورز خسته شد، پس زیر یک درخت دراز کشید.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان