Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . دخالت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
تَدَخَّلَ
فعل ناگذر
1
دخالت کردن
1.تَدَخَّلْتُ لِلْفَصْلِ بَيْنَ المُتَشَاجِرِين.
من بهمنظور جداکردن اشخاص درگیر، دخالت کردم.
2.عَلَيْهِ أَنْ لَا يَتَدَخَّلَ فِي مَوضُوعٍ يُعَرِّضُ نَفْسَهُ لِلتُّهَمِ.
او نباید در موضوعی که خویشتن را در معرض تهمت قرار دهد، دخالت کند.
کلمات نزدیک
مخبوء
عود
محصول
ملوث
لب
قلة
نوى
فالق
تهمة
زلل
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان