[فعل]

سَبَّبَ

فعل ناگذر

1 سبب شدن باعث شدن

  • 1.تَحْتَوِي بُذُور هَذِهِ الشَّجَرَة عَلَى مِقْدَارٍ مِنَ الزُّيُوتِ لَا يُسَبِّبُ اِشْتِعَالُهَا خُرُوجَ أَيِّ غَازَاتٍ مُلَوَّثَةٍ.
    دانه‌های این درخت دارای مقادیری از روغن است که سوختن آن‌ها باعث خروج هیچ‌یک از گازهای آلوده‌کننده نمی‌شود.
  • 2.هُوَ سَبَّبَ مَوت ثَمَانِيَة أَشْخَاص!
    او باعث کشته‌شدن هشت نفر شد!
[اسم]

سَبَب

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَسْبَاب]

1 سبب علت

  • 1.مَا هُوَ السَّبَب؟
    علت آن چیست؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان