Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . گشایش
2 . از غم رهانیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
فَرَج
غیرقابل شمارش
مذکر
1
گشایش
رهایی از سختی، فرج
1.عَبَاس حَزِينٌ جِدّاً، هُوَ يَنْتَظِرُ الفَرَج.
عباس بسیار غمگین است، او در انتظار رهایی از سختی است.
[فعل]
فَرَّجَ
فعل گذرا
1
از غم رهانیدن
برطرف ساختن
1.إِنَّ أَبِي كَانَ سَيِّدَ قَومِهِ، يَفُكُّ الأَسِيرَ وَ يُفَرِّجُ عَنِ المَكْرُوب.
پدرم سرور قومش بود، اسیران را آزاد میکرد و اندوه غمگین را برطرف میساخت.
کلمات نزدیک
عصف
صين
دخان
حرب
بغتة
فقد
محاولة
مضى
مواصلة
نبات
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان