Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . فکر کردن
2 . فکر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
فَكَّرَ
فعل ناگذر
1
فکر کردن
1.أَنْتَ دَائِماً تُفَكِّرُ قَبْلَ أَنْ تَتَكَلَّمَ.
شما همیشه قبل از صحبتکردن، فکر میکنید.
2.فَكِّرْ فِي المُوضُوع.
درباره این موضوع فکر کن.
3.فَكَّرَ مُحَمَّد حَولَ هَذِهِ المُشْكِلَة.
محمد درباره این مشکل فکر کرد.
[اسم]
فِكْر
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَفْكَار]
1
فکر
اندیشیدن
کلمات نزدیک
عرف
خسر
فاز
فشل
عاش
أتى
أطفأ
أضاء
وضع
وجد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان