Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
وَضَعَ
فعل گذرا
1
گذاشتن
قرار دادن
1.مَاذَا وَضَعْتَ عَلَى الكُرْسِي؟
چهچیزی بر روی صندلی گذاشتی؟
2.هُوَ وَضَعَ كِتَابَهُ عَلىَ المِنْضَدَة.
او کتابش را بر روی میز گذاشت.
3.يَحْفِرُ العُمَّالُ بِئْراً وَ يَضَعُونَ أُنْبُوباً فِيهَا، فَيَصْعَدُ النِّفْطُ بِوَاسِطَةِ الأُنْبُوبِ، وَ يُفْتَحُ وَ يُغْلَقُ.
کارگران چاهی حفر میکنند و لوله را در آن میگذارند؛ نفت از طریق لولهها بالا میآید و باز و بسته میشود.
کلمات نزدیک
أضاء
أطفأ
أتى
فكر
عرف
وجد
سرق
قتل
سقط
طار
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان