[اسم]

قَدَم

قابل شمارش مذکر
[جمع: اَقْدَام]

1 پا

  • 1.أَسْتَطِيعُ أَنْ أَضَعْ قَدَمِي عَلَيْهَا.
    من می‌توانم پایم را روی آن بگذارم.
  • 2.هَلْ تُعَانِي مِنْ آلَام فِي القَدَم؟
    آیا از درد پا رنج می‌برید؟

2 پا (واحد اندازه‌گیری) فوت

  • 1.القَدَمُ هِيَ وَحْدَة قِيَاس لِلطُول.
    فوت واحد اندازه‌گیری طول است.
[فعل]

قَدَّمَ

فعل گذرا

1 تقدیم کردن دادن

  • 1.سَأُقَدِّمُ لِأُمِّي هَدِيَةً.
    هدیه‌ای را به مادرم تقدیم خواهم کرد.
  • 2.قَدَّمَ لُقْمَانُ الحَكِيمُ لِابْنِهِ مَوَاعِظَ قَيِّمَةً.
    لقمان حکیم به پسرش اندرزهای ارزشمندی داد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان