Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . پیچاندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
لَفَّ
فعل گذرا
1
پیچاندن
1.أَرْجُو أَنْ تَلُفَّ لِي الهَدِيَّة بِوَرَقَةٍ جَمِيلَة.
خواهشاً هدیه را برای من در یک کاغذ زیبا بپیچید.
2.هي لَفَّتْ البَطَّانِيَّةَ حَولِي.
او پتو را دور من پیچاند.
کلمات نزدیک
ضرب
سبح
ركض
ابتسم
عمل
كتب
نام
لعب
غسل
نظف
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان