[فعل]

لَمَسَ

فعل گذرا

1 لمس کردن

  • 1.لَا تَلْمِسْ إِبْرِيقَ الشَّايِ، فَهُوَ سَاخِنٌ!
    قوری چای را لمس نکن، داغ است!
  • 2.هُوَ لَمَسَ جَبْهَتَهُ.
    او پیشانی‌اش را لمس کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان