Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . نگاه کردن
2 . نگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
نَظَرَ
فعل ناگذر
1
نگاه کردن
1.أُنْظُرُوا إِلَى مَا كُتِبَ عَلَى السَّبُّورَة.
به آنچه روی تخته سیاه نوشته شدهاست، نگاه کنید.
2.لَا تَنْظُر إِلَیْه.
به او نگاه نکن.
[اسم]
نَظَر
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَنْظَار]
1
نگاه
چشم
1.هَلْ رَأَیْتَ نَظَرَهَا الجَمِیل؟
آیا نگاه زیبایش را دیدی؟
2.هُوَ صَرَخَ أَمَامَ أَنْظَار الجَمِیع.
او جلوی چشمان همه فریاد زد.
کلمات نزدیک
رأي
استمع
سمع
طبخ
أكل
لمس
تذوق
تكلم
شم
اتصل
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان