[فعل]

durchbeißen

/ˈdʊʁçˌbaɪ̯sn̩/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: biss durch] [گذشته: biss durch] [گذشته کامل: durchgebissen] [فعل کمکی: haben ]

1 پاره کردن گاز گرفتن

  • 1.Auf diese Weise können Tiere sie nicht durchbeißen.
    1. حیوانات نمی‌توانند به این صورت او را گاز بگیرند.
  • 2.Eine Ratte hat das Kabel durchgebissen.
    2. یک موش صحرایی کابل را پاره کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان