[اسم]

die Fahrkarte

/ˈfaːʁkaʁtə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Karten] [ملکی: Karte]

1 بلیط بلیط (وسایل نقلیه عمومی)

  • 1.Fahrkarten bekommt man am Automaten.
    1. بلیط را باید از دستگاه گرفت.
  • 2.Hast du schon eine Fahrkarte?
    2. آیا بلیط داری؟
کاربرد واژه Fahrkarte به‌معنای بلیط
واژه Fahrkarte برای اشاره به بلیط ورودی وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌شود. از Fahrkarte در آلمانی به‌ویژه برای اشاره به بلیط قطار استفاده می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان