[اسم]

der Kellner

/ˈkɛlnɐ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Kellner] [ملکی: Kellners] [مونث: Kellnerin]

1 پیشخدمت گارسون

مترادف و متضاد Bedienung Ober Servicekraft
  • 1.Die Rechnung stimmt nicht. Der Kellner hat sicher falsch gerechnet.
    1. صورت‌حساب درست نیست. گارسون مطمئناً اشتباه حساب کرده‌است.
  • 2.Er war ein höflicher Kellner.
    2. او پیشخدمت مودبی بود.
  • 3.Ich bin Kellnerin von Beruf.
    3. من گارسون هستم.
  • 4.Ich rufe den Kellner für dich.
    4. من پیشخدمت را برای تو صدا می‌زنم.
  • 5.Im Restaurant bringt der Kellner das Essen an die Tische.
    5. در رستوران پیشخدمت غذا را سر میزها می‌آورد.
  • 6.Sie bitten den Kellner um die Rechnung.
    6. آن‌ها از پیشخدمت درخواست صورت‌حساب می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان