[فعل]

machen

/ˈmaxən/
فعل گذرا
[گذشته: machte] [گذشته: machte] [گذشته کامل: gemacht] [فعل کمکی: haben ]

1 انجام دادن (کاری) کردن

مترادف و متضاد durchführen erledigen fertigbringen tun
etwas machen
کاری انجام دادن
  • 1. Diese Arbeit kann ich selbst machen.
    1. این کار را من خودم می‌توانم انجام دهم.
  • 2. Mach, was du willst!
    2. هر کاری می‌خواهی بکن!
  • 3. Was machst du am Wochenende?
    3. آخر هفته‌ها چه کار می‌کنی؟
  • 4. Was machst du heute Abend?
    4. امشب چه کار می‌کنی؟
  • 5. Was würden Sie an meiner Stelle machen?
    5. شما در جایگاه من چه می‌کردید [اگر جای من بودید چه می‌کردید]؟
etwas gut/schlecht/falsch/richtig machen
چیزی را خوب/بد/اشتباه/درست انجام دادن
  • Von Anfang an hab ich alles falsch gemacht.
    من از اول همه (کار) را اشتباه انجام دادم.
die Hausaufgabe machen
تکالیف را انجام دادن
  • Mach deine Hausaufgaben!
    تکالیفت را انجام بده!
کاربرد فعل machen به معنای انجام دادن
این فعل در این معنا به‌همراه فعالیت‌هایی مانند کار، تکلیف یا تلاش به کار می‌رود و می‌توان با معنای فارسی "انجام دادن" یا "(کاری) کردن" برابر دانست، به مثال‌های زیر توجه کنید:
- فعالیتی را انجام دادن:
"?Was machst du morgen Nachmittag" (تو فردا بعدازظهر چه کاری انجام می‌دهی؟)
- کاری را به نوع خاصی انجام دادن:
"!Bravo, das hast du prima gemacht" (عالی، تو آن را فوق‌العاده انجام دادی!)

2 ساختن درست کردن، آماده کردن

مترادف و متضاد anfertigen herstellen produzieren schaffen zubereiten
etwas machen
چیزی ساختن/درست کردن
  • 1. Ein Feuer machen in freier Natur ist gar nicht so einfach.
    1. آتش درست کردن در فضای باز خیلی راحت نیست.
  • 2. Ich muss jetzt das Essen machen.
    2. من حالا باید غذا درست کنم.
etwas machen lassen
سفارش ساختن چیزی را دادن
  • Den Schrank habe ich machen lassen.
    کمد را سفارش دادم تا بسازند [کمد را دادم بسازند].
das Bett machen
تخت را مرتب کردن
  • Ich habe die Betten noch nicht gemacht.
    من هنوز تخت‌ها را مرتب نکرده‌ام.
das Kleid machen
لباس دوختن/درست کردن
  • Ich lasse mir ein Kleid machen.
    من سفارش دادم تا برایم یک لباس بدوزند.
das Haar machen
موها را درست کردن
  • Ich muss mir noch das Haar machen.
    من هنوز باید موهایم را درست کنم.
توضیحاتی درباره machen به‌معنای ساختن
هنگامی که توسط یک فعالیت و با کمک مواد گوناگون اقدام به تولید چیزی می‌شود، می‌توان از این فعل استفاده کرد:
"Das Essen machen" (غذا درست کردن)
"?Soll ich euch was zu trinken machen" (آیا باید برای شما چیزی برای نوشیدن درست کنم؟)

3 دادن بخشیدن، رساندن

مترادف و متضاد in einen bestimmten Zustand bringen
jemandem Spaß machen
برای کسی لذت بخش بودن
  • Meine Arbeit macht mir viel Spaß.
    کار من برایم لذت‌بخش است.
jemandem Freude machen
کسی را شاد کردن
  • Mit dem Geschenk hast du mir eine große Freude gemacht.
    تو با این هدیه من را خیلی شاد کردی.
jemandem Angst machen
کسی را ترساندن
  • Du machst mir Angst.
    تو من را می‌ترسانی.
Appetit machen
اشتها دادن
  • Das macht Appetit.
    این اشتها می‌دهد [اشتها را باز می‌کند].
Durst machen
تشنگی دادن [تشنه کردن]
  • Salzige Speisen machen Durst.
    غذای شور آدم را تشنه می‌کند.
کاربرد فعل machen به معنای دادن
- در امتحان یا دوره خاصی شرکت کردن:
"eine Prüfung machen" (امتحانی را دادن)
- توسط یک فعالیت مشخص، مسبب اتفاقی شدن:
"jemandem Sorgen machen" (به کسی نگرانی دادن [کسی را نگران کردن])

4 کردن

jemanden verrückt machen
کسی را دیوانه کردن
  • Dieser Lärm macht mich verrückt.
    این صدا من را دیوانه می‌کند.
sich Sorgen machen
خود را نگران کردن [نگران شدن]
  • Mach dir bitte keine Sorgen.
    خودت را نگران نکن [نگران نباش].
warm machen
گرم کردن
  • Soll ich dir die Suppe noch einmal warm machen?
    سوپ را برایت یک‌بار دیگر گرم کنم؟
کاربرد فعل machen به‌معنای کردن
- به حالتی خاص تبدیل کردن یا آوردن
"etwas größer machen" (چیزی را بزرگ‌تر کردن)
"Er hatte ihn betrunken gemacht" (او را مست کرد.)

5 شدن (نتیجه جمع) قیمت داشتن

مترادف و متضاد kosten
  • 1.4 und 3 macht 7.
    1. 4 و 3 می‌شود 7.
  • 2.Zwei mal zwei macht vier.
    2. دو ضربدر دو می‌شود چهار.
Das macht (Preis)
قیمتش می‌شود [مجموعا می‌شود]
  • 1. Das macht 12 euros.
    1. می‌شود 12 یورو.
  • 2. Das macht dann alles zusammen 540 Euro.
    2. همه این‌ها با هم می‌شود 540 یورو.
  • 3. Was macht das?
    3. چقدر می‌شود [چقدر باید پرداخت کنم]؟
کاربرد فعل machen به معنای کردن
- در ارتباط با یک مبلغ مشخص بالغ شدن یا شامل شدن
".Das Reinigen macht 15 Euro" (تمیزکاری 15 یورو می‌شود.)
- در ارتباط با نتیجه یک عمل ریاضی مانند جمع
"vier mal drei macht 12" (چهار ضربدر سه می‌شود 12)

6 به‌نظر آمدن به‌نظر رسیدن (sich machen)

مترادف و متضاد aussehen klingeln scheinen
etwas sich hässlich/hübsch/... machen
چیزی زشت/زیبا/... به‌نظر رسیدن [به‌نظر آمدن]
  • 1. Der Schal macht sich sehr hübsch zu dem Kleid.
    1. شال در کنار لباس خیلی زیبا به‌نظر می‌رسد.
  • 2. Die Blumen machen sich sehr schön in der Vase.
    2. گل‌ها در گلدان خیلی زیبا به‌نظر می‌آیند.
توضیحاتی درباره machen به‌معنای به‌نظر آمدن
برای متناسب بودن و هماهنگ بودن دو شی یا فرآیند در یک جایگاه مشخص می‌توان از فعل بازتابی "sich machen" استفاده کرد.

7 ادرار کردن

informal
مترادف و متضاد pinkeln
  • 1.Das Kind hat ins Bett gemacht.
    1. کودک در تختخواب ادرار کرد.
  • 2.Ein Vogel hat ihr auf den Hut gemacht.
    2. یک پرنده روی کلاهش ادرار کرد.
توضیحاتی در رابطه با این فعل
برای استفاده تلویحی از فعل (ادرار کردن) می‌توان در زبان عامیانه از فعل "machen" استفاده کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان