2.
Wer hat die Flasche aus dem Kühlschrank genommen?
2.
چه کسی بطری را از یخچال برداشت؟
توضیحاتی در رابطه با فعل nehmen
از فعل "nehmen" در این معنا در دو موقعیت متفاوت میتوان استفاده کرد:
1. چیزی را برداشتن و با خود به مکانی مشخص آوردن
".Er hat das Kind auf den Schoß genommen" (او کودک را روی پاهایش نشاند.)
2. به دلیلی مشخص چیزی را گرفتن و از چیزی جدا کردن
"Geld aus der Tasche nehmen" (پول از کیف برداشتن)
مترادف و متضاد
bekommen
empfangen
fassen
kriegen
ablehnen
geben
etwas (Akk.) nehmen
چیزی را گرفتن
1.
Er nahm seinen Mantel und ging.
1.
او مانتویش را گرفت و رفت.
2.
Er nahm, was er bekommen konnte.
2.
او آنچه را که میتوانست دریافت کند، گرفت.
3.
Ich nehme das Menü Nr. 3.
3.
من منوی شماره 3 را میگیرم [انتخاب میکنم].
jemandem etwas nehmen
از کسی چیزی را گرفتن
Ein Dieb hat ihr das ganze Geld genommen.
یک دزد تمام پولش را گرفت.
jemanden/etwas nehmen
کسی/چیزی را پذیرفتن [گرفتن، قبول کردن]
1.
Er nahm die Wohnung, obwohl sie teuer war.
1.
او خانه را گرفت، اگر چه گران بود.
2.
Sie wollte keinen Dank nehmen.
2.
او نمیخواست هیچ تشکری را بپذیرد.
(für etwas) etwas nehmen
(در ازای چیزی) چیزی را گرفتن
Sie nimmt nichts für ihre Hilfe, sie tut es aus Freundschaft.
او در ازای کمکش هیچ (پولی) دریافت نمیکند، او این را از روی دوستی انجام میدهد.
توضیحاتی در رابطه با فعل nehmen
فعل "nehmen" را در رایجترین معنای آن میتوان برابر با فعل (گرفتن، پذیرفتن) در زبان فارسی دانست؛ به مثالهای زیر توجه کنید:
".Er nahm, was er bekommen konnte" (او آنچه را که میتوانست دریافت کند، گرفت.): به مالکیت درآوردن چیزی
"jemandem die Sicht nehmen" (دید کسی را گرفتن): محرومکردن کسی از چیزی
"Urlaub nehmen" (مرخصی گرفتن): خواستار شدن
"?Was nehmen Sie für eine Stunde" (برای یک ساعت چقدر میگیرید؟): دریافتکردن هزینه
5
استفاده کردن
مترادف و متضاد
benutzen
nutzen
sich bedienen
verwenden
etwas (Akk.) nehmen
از چیزی استفاده کردن
Sie nimmt nur Öl zum Braten.
او فقط از روغن برای گوشت بریان استفاده میکند.
6
پشت سر گذاشتن
گذراندن
مترادف و متضاد
bewältigen
überwinden
etwas nehmen (Akk.)
چیزی را پشت سر گذاشتن [گذراندن]
1.
Das Auto nahm die Kurve.
1.
ماشین پیچ را گذارند.
2.
Das Pferd nahm die Hürden mit Leichtigkeit.
2.
اسب موانع را به راحتی پشت سر گذاشت.
7
تصرف کردن
تسخیر کردن
مترادف و متضاد
erobern
etwas nehmen (Akk.)
چیزی را تصرف کردن [تسخیر کردن]
1.
Er nahm die Festung.
1.
او قلعه را تسخیر کرد.
2.
Sie haben die Stadt genommen.
2.
آنها شهر را تصرف کردهاند.
8
گرفتن
به خود اختصاص دادن، صاحب شدن، برداشتن
(sich nehmen)
sich (Dat.) etwas nehmen (Akk.)
چیزی را برای خود گرفتن [به خود اختصاص دادن، صاحب شدن، برداشتن]