[اسم]

die Regel

/ˈʀeːɡl̩/
قابل شمارش مونث
[جمع: Regeln] [ملکی: Regel]

1 قانون

مترادف و متضاد Bestimmung Gesetz Norm Ordnung Regelung
  • 1.Im Straßenverkehr sind viele Regeln zu beachten.
    1. در عبور و مرور خیابان قوانین زیادی وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کرد.
allgemeine/spezielle/einfache/schwierige/... Regeln
قوانین کلی/خاص/آسان/سخت/...
  • Es ist eine ungeschriebene Regel.
    این قانون نانوشته است.
grammatische/mathematische/... Regeln
قوانون گرامری/ریاضی/...
  • Sie konnte alle mathematische Regeln.
    او همه قوانین ریاضی را بلد بود.
die Regeln eines Spiels/der Rechtschreibung/des Zusammenlebens/...
قوانین یک بازی/درست‌نویسی/زندگی مشترک/...
  • Er konnte die Regeln eines Spiels.
    او قوانین یک بازی را بلد بود.
eine Regel aufstellen/anwenden/kennen/lernen/...
یک قانون تنظیم کردن/به کار بردن/دانستن/یاد گرفتن/...
  • Wie geht dieses Spiel? Kennst du die Regeln?
    این بازی چطور انجام می‌شود؟ آیا تو قوانین را می‌دانی؟

2 معمول

مترادف و متضاد Brauch Gepflogenheit Normalfall Regelmäßigkeit
in der Regel
به طور معمول
  • 1. Die Sommermonate sind in der Regel sehr heiß.
    1. ماه‌های تابستان به طور معمول خیلی داغ هستند.
  • 2. In der Regel geht sie um sieben Uhr aus dem Haus.
    2. به طور معمول او خانه را ساعت 7 ترک می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان