[اسم]

absence

/ˈæbsəns/
قابل شمارش

1 غیاب نبود، غیبت

معادل ها در دیکشنری فارسی: نبود غیاب غیبت فقدان
  • 1.A new manager was appointed in her absence.
    1. در غیاب او یک مدیر جدید به منصب رسید.
  • 2.She has had repeated absences from work this year.
    2. او امسال غیبت های مکرر از سرکار داشت.
  • 3.the absence of concrete evidence
    3. نبود مدرک واقعی (ملموس)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان