Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تاکید کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to accentuate
/ækˈsɛnʧueɪt/
فعل گذرا
[گذشته: accentuated]
[گذشته: accentuated]
[گذشته کامل: accentuated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تاکید کردن
برجسته نمودن
formal
مترادف و متضاد
emphasize
highlight
stress
1.Her dress was tightly belted, accentuating the slimness of her waist.
1. پیراهن او محکم با کمربند بسته شده بود و باریکی کمرش را برجسته می کرد.
2.The new policy only serves to accentuate the inadequacy of help for the homeless.
2. سیاست جدید تنها کمک می کند تا ناکافی بودن کمک رسانی به بی خانمان ها برجسته تر شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
accent
accelerator pedal
accelerator
accelerate
accede to
accept
acceptable
acceptance
access
access provider
کلمات نزدیک
accentual
accentless
accented
accent
accelerator board
accentuation
accept
accept a compliment
accept an apology
accept an invitation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان