[فعل]

to acquire

/əˈkwaɪər/
فعل گذرا
[گذشته: acquired] [گذشته: acquired] [گذشته کامل: acquired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به دست آوردن صاحب شدن، خریدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به دست آوردن کسب کردن
formal
مترادف و متضاد get obtain lose
to acquire something
صاحب چیزی شدن [چیزی را خریدن]
  • 1. He acquired the firm in 2008.
    1. او در سال 2008 صاحب شرکت شد.
  • 2. She acquired the painting at a sale for the princely sum of £25.
    2. او نقاشی را در یک حراجی با قیمت خوب 25 پوند خرید.

2 آموختن فرا گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: یاد گرفتن
مترادف و متضاد learn
to acquire something
چیزی آموختن
  • to acquire knowledge
    دانش آموختن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان