[فعل]

to actuate

/ˈæktʃueɪt/
فعل گذرا
[گذشته: actuated] [گذشته: actuated] [گذشته کامل: actuated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فعال کردن به کار انداختن، روشن کردن (موتور و ...)

formal
مترادف و متضاد activate
  • 1.The timer must have been actuated by radio control.
    1. این تایمر احتمالا توسط کنترل از راه دور فعال شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان