[صفت]

acute

/əˈkjuːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more acute] [حالت عالی: most acute]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حاد شدید، حساس

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاد
مترادف و متضاد keen severe sharp chronic
  • 1.Dogs have an acute sense of smell.
    1. سگ‌ها حس بویایی حساسی [بسیار قوی] دارند.
  • 2.He was suffering from acute chest pains.
    2. او از درد شدیدی در قفسه سینه رنج می‌برد.
acute appendicitis
التهاب حاد آپاندیس

2 تیزهوش تیزبین، باهوش، هوشمند

معادل ها در دیکشنری فارسی: تیزبین تیزهوش روشن‌بین
مترادف و متضاد astute clever shrewd
  • 1.Because she was so acute, Libby instantly figured out how the magician pulled off his “magic.”
    1. چون "لیبی" بسیار تیزبین بود، فورا فهمید که چطوری شعبده باز "تردستی" خود را اجرا کرد.
  • 2.he has an acute mind.
    2. او ذهن هوشمندی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان