1.I saw an ad for a part-time job that you might like.
1.
من یک آگهی برای یک شغل نیمهوقت دیدم که تو شاید خوشت بیاید.
classified ads
تبلیغات طبقهبندی شده (مثلاً بهصورت موضوعی)
an ad for a new chocolate bar
تبلیغی برای یک شکلات جدید
توضیحاتی در رابطه با ad به معنای آگهی
واژه ad مخفف advertisement (بهمعنای تبلیغ) است. این واژه معمولاً بهصورت جمع استفاده میشود و به محتوای منتشرشده (معمولاً در رسانهها) به هدف معرفی یا تبلیغ یک محصول یا اطلاعرسانی اشاره میکند.