[فعل]

to admire

/ədˈmɑɪr/
فعل گذرا
[گذشته: admired] [گذشته: admired] [گذشته کامل: admired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحسین کردن احترام قائل شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحسین کردن ستایش کردن ستودن
مترادف و متضاد applaud commend praise respect disapprove of loathe
to admire somebody/something
کسی/چیزی را تحسین کردن
  • We stood for a few moments, admiring the view.
    برای تحسین کردن منظره لحظاتی ایستادیم.
to admire somebody/something for something
کسی/چیزی را برای چیزی تحسین کردن
  • The school is widely admired for its excellent teaching.
    (این) مدرسه بسیار برای آموزش عالی‌اش تحسین شده‌است.
to admire somebody for doing something
کسی را برای انجام کاری تحسین کردن
  • I don't agree with her, but I admire her for sticking to her principles.
    من با او موافق نیستم، اما او را برای پایبند بودن به اعتقاداتش تحسین می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان