[اسم]

advocate

/ˈædvəkeɪt/
قابل شمارش

1 وکیل مدافع

معادل ها در دیکشنری فارسی: طرفدار
[فعل]

to advocate

/ˈædvəkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: advocated] [گذشته: advocated] [گذشته کامل: advocated]

2 طرفداری کردن دفاع کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هواداری کردن طرفداری کردن
مترادف و متضاد support
  • 1.Heart specialists strongly advocate low-cholesterol diets.
    1. متخصصین قلب به شدت از رژیم های غذایی کلسترول-پایین دفاع می کنند.
  • 2.The group does not advocate the use of violence.
    2. گروه از استعمال خشونت طرفداری نمی کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان