[اسم]

affection

/əˈfek.ʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
  • 1.He had a deep affection for his aunt.
    1. او علاقه عمیقی به عمه‌اش داشت.
  • 2.She had no affection for the child whatsoever.
    2. او هیچ حس محبتی برای آن کودک نداشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان