Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . در مقابل
2 . کنار
3 . مخالف
4 . خلاف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
against
/əˈgenst/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در مقابل
در برابر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در برابر
مقابل
مترادف و متضاد
opposing
to play against something
بازی کردن در برابر چیزی
1. Germany is playing against Brazil in the final tonight.
1. آلمان امشب در مسابقه فینال در برابر برزیل بازی میکند.
2. On Saturday France play against Wales.
2. در روز شنبه "فرانسه" در مقابل "ولز" بازی میکند.
2
کنار
چسبیده به
مترادف و متضاد
adjacent to
in contact with
touching
against something
چسبیده به چیزی
1. Put the piano there, against the wall.
1. پیانو را اینجا قرار بده، کنار دیوار.
2. Why don't we put the bed against the wall?
2. چرا ما تختخواب را چسبیده به دیوار قرار ندهیم؟
3
مخالف
علیه، ضد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بر علیه
بر ضد
علیه
مخالف
مترادف و متضاد
averse to
in opposition to
opposed to
in favour of
pro
the fight against crime/terrorism
مبارزه علیه جرم و جنایت/تروریسم
for or against
موافق یا مخالف
Are you for or against the proposal?
شما موافق این پیشنهاد هستید یا مخالف؟
against (doing) something
مخالف (انجام) کاری
She is against seeing him.
او مخالف دیدن او است.
against somebody
علیه کسی
The evidence is against him.
مدارک علیه اوست.
against something
ضد چیزی/ مقابله با چیزی
We need an injection against rabies.
ما واکسنی در مقابله با هاری نیاز داریم.
4
خلاف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خلاف
مترادف و متضاد
counter to
in opposition to
against the law
خلاف قانون
It's against the law to smoke in public places.
سیگار کشیدن در مکانهای عمومی خلاف قانون است.
against the current
خلاف جریان
We were rowing against the current.
ما داشتیم خلاف جریان (آب) پارو میزدیم.
against one's will
برخلاف خواسته کسی
She was forced to marry against her will.
او مجبور شد برخلاف خواستهاش ازدواج کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
again and again
again
ag
afterword
afterwards
agamemnon
agape
agaric
agate
agave
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان