Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نماینده
2 . مدیر برنامه
3 . مامور
4 . فاعل (دستور زبان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
agent
/ˈeɪdʒənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نماینده
کارگزار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نماینده
ضابط
مباشر
کارگزار
1.Our agent in New York deals with all US sales.
1. نماینده ما در نیویورک مسئول تمام فروشها در آمریکاست.
agent for something/somebody
نماینده برای چیزی/کسی
We’re acting as agents for Mr Watson.
ما داریم به عنوان نماینده آقای واتسون کار میکنیم.
an insurance agent
نماینده (شرکت) بیمه
2
مدیر برنامه
a theatrical/literary agent
یک مدیر برنامه تئاتر/ادبی
3
مامور
عامل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشکار
عامل
عنصر
مامور
a secret/undercover/intelligence/FBI agent
یک مامور مخفی/مخفی/اطلاعات/افبیآی
4
فاعل (دستور زبان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فاعل
تصاویر
کلمات نزدیک
agenda
agency
agelong
ageless
ageing
ageratum
ages
agglomerate
agglomeration
agglutinate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان