Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هوا
2 . آهنگ
3 . پخش (رادیو و تلویزیون)
4 . بیان کردن
5 . پخش کردن (توسط رادیو و تلویزیون)
6 . هوا دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
air
/er/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هوا
آسمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بادی
هوا
مترادف و متضاد
aerosphere
sky
in the air
در آسمان
The plane was in the air.
هواپیما در آسمان بود.
to get some fresh air
کمی هوای تازه خوردن
I went outside to get some fresh air.
من بیرون رفتم تا کمی هوای تازه بخورم.
through the air
در هوا
Spicy smells wafted through the air.
بوهای تندی در هوا پخش شد.
air travel/traffic
مسافرت/ترافیک هوایی
by air
هوایی
I don't travel much by air.
من زیاد هوایی [با هواپیما] به جایی مسافرت نمیکنم.
2
آهنگ
موسیقی، نوا
Bach’s Air on a G string
موسیقی باخ روی سیم G
3
پخش (رادیو و تلویزیون)
on/off air
پخش کردن/نکردن
1. The program was taken off the air over the summer.
1. برنامه در طول تابستان پخش نمیشد.
2. We will be back on air tomorrow morning at 7.
2. ما دوباره فردا صبح ساعت 7 برنامه پخش خواهیم کرد.
[فعل]
to air
/er/
فعل گذرا
[گذشته: aired]
[گذشته: aired]
[گذشته کامل: aired]
صرف فعل
4
بیان کردن
گفتن
مترادف و متضاد
voice
to air one's views/grievances/complaints...
نظرات/گلهها/شکایات و... خود را بیان کردن
The discussion gave people a chance to air their views.
این گفتگو به مردم فرصتی برای بیان کردن نظراتشان داد.
5
پخش کردن (توسط رادیو و تلویزیون)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پخش کردن
مترادف و متضاد
broadcast
to air something
چیزی را پخش کردن
All the major networks aired the president’s speech.
تمام شبکههای عمده (بزرگ و مهم)، سخنرانی رییس جمهور را پخش کردند.
6
هوا دادن
هوای جایی را عوض کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هوا دادن
باد دادن
1.Leave the window open to air the room.
1. پنجره را باز بگذارید تا هوای اتاق عوض شود.
[عبارات مرتبط]
airy
1. مطبوع (به دلیل هوای تازه)
airway
2. راه هوایی
airbag
3. کیسه هوا
airless
4. (هوای) خفه
تصاویر
کلمات نزدیک
aioli
ain't
aimlessly
aimless
aiming
air bag
air bridge
air chief marshal
air commodore
air conditioner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان