[اسم]

air

/er/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هوا آسمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: بادی هوا
مترادف و متضاد aerosphere sky
in the air
در آسمان
  • The plane was in the air.
    هواپیما در آسمان بود.
to get some fresh air
کمی هوای تازه خوردن
  • I went outside to get some fresh air.
    من بیرون رفتم تا کمی هوای تازه بخورم.
through the air
در هوا
  • Spicy smells wafted through the air.
    بوهای تندی در هوا پخش شد.
air travel/traffic
مسافرت/ترافیک هوایی
by air
هوایی
  • I don't travel much by air.
    من زیاد هوایی [با هواپیما] به جایی مسافرت نمی‌کنم.

2 آهنگ موسیقی، نوا

Bach’s Air on a G string
موسیقی باخ روی سیم G

3 پخش (رادیو و تلویزیون)

on/off air
پخش کردن/نکردن
  • 1. The program was taken off the air over the summer.
    1. برنامه در طول تابستان پخش نمی‌شد.
  • 2. We will be back on air tomorrow morning at 7.
    2. ما دوباره فردا صبح ساعت 7 برنامه پخش خواهیم کرد.
[فعل]

to air

/er/
فعل گذرا
[گذشته: aired] [گذشته: aired] [گذشته کامل: aired]

4 بیان کردن گفتن

مترادف و متضاد voice
to air one's views/grievances/complaints...
نظرات/گله‌ها/شکایات و... خود را بیان کردن
  • The discussion gave people a chance to air their views.
    این گفتگو به مردم فرصتی برای بیان کردن نظراتشان داد.

5 پخش کردن (توسط رادیو و تلویزیون)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پخش کردن
مترادف و متضاد broadcast
to air something
چیزی را پخش کردن
  • All the major networks aired the president’s speech.
    تمام شبکه‌های عمده (بزرگ و مهم)، سخنرانی رییس جمهور را پخش کردند.

6 هوا دادن هوای جایی را عوض کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هوا دادن باد دادن
  • 1.Leave the window open to air the room.
    1. پنجره را باز بگذارید تا هوای اتاق عوض شود.
[عبارات مرتبط]
  • 1. مطبوع (به دلیل هوای تازه)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان